مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
عزای حضرت حوا، عزای هاجر شد عزای مـریم عـذرا، عـزای کـوثـر شد بگـو به کعـبـه لـبـاس سیـاه بر تن کن بگو به مکه که چـشم تو تا ابـد تر شد به جـبـرئـیل بگو آیـه آیـه نـوحه کـنـد که نوحه خوان مصیبت، خود پیمبر شد غـبـار غـصه بر آئیـنـۀ رسول نشست و سر به جیب عزا ذوالفـقار حیدر شد دل نـبـی که شکـست از غـم ابوطالب غـمـی رسید که این داغ دو برابر شد چه روزها که زنان قریش طعنه زدند به دخـتری که به دُرِّ یتـیـم همـسر شد میان آنهمه تکـذیب شهر، ایمان داشت زدند سنگ، اگر بر رسول، سنگر شد شـد اولـیـن زن تـاریـخ که گـل اسـلام به عطر اشـهـد تـوحـیـد او معـطر شد تمام هـسـتی خـود داد تا به لطف خـدا بـه مــادر هـمـۀ اهـل بـیت مــادر شـد نـبـود تـا که بـبـیـنـد عـروسـی زهــرا چـقـدر غـربت بی مادری فـزونتر شد نبود تا که ببـیـند چه زود یـاس بهشت به رنگ سرخ شهادت رسید و پرپر شد نـبـود تـا که بـبـیـنـد، شـهـیـد دخـتـر او مــیــان آتـش دیـــوار و آتـش در شــد نبود تا که ببـیند ز ضربههای غـلاف کـبـود بـازوی آن بـضعـۀ پـبـمـبـر شد نبود تا که ببیند چو لاله غرق به خون گـلـوی تـشـنـۀ شبـیـر و لعـل شبّـر شد نبود تا که ببـیـند که بـوسه گـاه رسول میان گودی خون بوسه گاه خـنجر شد نـبـود تا که ببـیـنـد ز تـیـر حـرمـلـهها چگـونه غـرق تـبـسّم علی اصغـر شد کــنـار تــربـت او آفــتـاب مـیســوزد کسی که بر سر اسلام سایه گـستر شد اگرچه دور، از آن تربتم، ولی دل من کـنـار قـبـر غـریـبـانـهاش کـبـوتـر شد |